سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"پت و مت" هم تفکر می کنند!
نویسنده :  پت و مت
فیلی در استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید
و گفت: بیا بیرون کارت دارم.
فیل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به فیل انداخت و گفت: برو توی آب. فقط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من را نپوشیده باشی.

دوشنبه 85/9/6 ساعت 5:0 عصر
نویسنده :  پت و مت


ببخشا گر که گفتم بی وفایی


گله کردم چرا پیشم نیایی


و یا تکرار کردم که کجایی


*


حقیقت را خدا می داند و بس


تو هم مانند من تنها و بی کس


*


دلی روشن تر از آیینه داری


تو هم عاشق


ولی مانند من در یک حصاری


دوشنبه 85/9/6 ساعت 4:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

ان


دوشنبه 85/9/6 ساعت 4:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

غروب از قایم‏باشک شب و روز خسته شد.


برای اینکه آدم خوش‏بینی شود، بینی‏اش را عمل کرد.


نگاهش آن‏قدر یخ بود که وقتی نگاهم کرد، از شدت سرما لرزیدم.


در روز بارانی چتر الگوی فداکاری است.


ضبط از صدای بلند نوار سردرد گرفت.


عکس توقف زمان است.


آسمان به زمین آمد دید خبری نیست.


 آلبالو گران بود، چشمانش انگور می‏چید.


 هر لقمه‏ای را که فرو میدهم، معده‏ام فریاد می‏زند: خوش آمدی!


 وقتی می‏خواهم حرف پنهانی بزنم، گوش‏هایم را می‏گیرم.


 برای اینکه حرفهای بزرگی بزنم، دهانم را زیر میکروسکوپ میگذارم.


دوشنبه 85/9/6 ساعت 2:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
دریا برای صرفه جویی در آب، کمتر موج می فرستد.
* روزگار غریبی است. یکی در آبپاش گلاب دارد و یکی در گلاب پاش آب هم ندارد!
* فکرهایم تابعیت مغزم را از دست دادند.
* ساز شکسته را در دستگاه سکوت کوک می کنم.
* سیب به درخت چسبیده، به قانون نیوتن دهن کجی می کند.
* از دودلی خسته شده بودم، یکی از آنها را یدکی نگه داشتم.
* زنبور تنها پزشکی است که بدون معاینه به مریض آمپول می زند.
یکشنبه 85/9/5 ساعت 2:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
      ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.
شنبه 85/9/4 ساعت 1:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

روز سه شنبه با اعلام قبلی از جانب استاد PAT وMAT خودشونو آماده کردن تا امتحان میان ترم درس مدار را با همکاری جمع اندکی از گرسنگان علم و دانش   با شور و هیجان واشتیاق هر بیشتر برگزار کنند.لازم به ذکر می باشد که PAT وMAT کل هفته قبل رو کلی خر زدن تا بتونند نمره خوبی را در این امتحان کسب نمایند.اکنون پرده های مختلفی از این واقعه بس عظیم وفجیع را برایتان نقل می کنیم:

پرده اول : دقایق و لحظات قبل از امتحان : این دقایق با دیدن یکی از کاکل زری ها که توانسته در دو ترم قبل معدل خوبی را کسب کنه شروع شدواو با بیان اینکه امتحان سخت بود ابتدا دل PAT وMAT را درتنبنشان (همان تونکه خودمان) انداخت اما در ادامه PAT وMAT متوجه شدند که امتحان با آسانی هر چه بیشتر برگزار شده است. پس از این دیدار وگفتمان (به یاد روحانی دانشمند سید محمد خاتمی ) یک تعداد از عناصر مخرب اعصاب و از یادبرنده درس که همه ما با آنها مخصوصا در قبل از اکثر امتحانها برخورد کرده و می کنیم با تکرار جملاتی همچون آقا ما بلد نیستیم و خواهش و تمنا از PAT وMAT که لطفا برای ما درس وسئوالات را توضیح دهیدکه چیکار کنیم ذهن زیبا (فیلمی به یاد ماندنی از راسل کرو) PAT وMAT را مغشوش کردند.

پرده دوم : موقع امتحان : پس از آمدن استاد به کلاس و پخش سئوالات بین دانشجویان عزیز،PAT وMAT هم مثل خیلی دیگر از دانشجویات شروع به نوشتن وصیت نامه خود کردند.

پرده سوم : بعد از امتحان : پس از نوشتن جواب سئوالات (بابا!یه جور میگه سوالات اینگار چنتا سوال بود.پر وپسر(زبان گیلکی را پاس بدارید) دو تا سوال بود)

و بیرون آمدن از قتلگاه ،PAT وMAT خودشونو آماده کردن تا محل انفجار اطلاعات را هر چه سریعتر ترک کنن که MAT با گفتن این جمله که سوالات من دست جنس دیگری از گرسنگان دانش افتاده است و آنها مثل کرکس در حال تیکه پاره کردن آن هستند PAT را متوجه این موضوع کرد که فعلا باید صبر کنی .حالا برای اینکه بیش از این سر شما عزیزان را درد نیاوریم از ذکر شرح نجات دادن لاشه بی جان سوالات MAT از دست کرکس ها می گذریم.

پرده چهارم : در این پرده بود که PAT وMAT به این نکته خونین پی بردند که از آسانی بیش از حد سوالات یه اشتباه مفت کردن.


شنبه 85/9/4 ساعت 9:0 صبح
نویسنده :  پت و مت
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"
جمعه 85/9/3 ساعت 10:20 عصر
نویسنده :  پت و مت

کندن بال مگس


ملا در اتاقش نشسته بود که مگسی مزاحم استراحتش می شود، مگس را می گیرد و یک بالش را می کند. مگس کمی می پرد دوباره مگس را می گیرد و بال دیگرش را هم می کند. او می گوید: بپر  ولی مگس نمی پرد. به خود می گوید: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنید گوش او کر می شود!


جمعه 85/9/3 ساعت 10:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

PAT وMAT پس اندکی گردش در این مجتمع به کلاس مربوطه رسیده و منتظر استاد موندن تا تشریف فرما شوند؛در حین این انتظار و گردش و چرخش پی به نکته بسی بزرگ پی بردن  که در این مجتع جن های روستاخیلی زیاد والبته خیلی تابلویی  وجود دارد(بابا!صد رحمت به مجتمع خودمون) در کلاس هم که اینگار اومده بودیم قبرستون کنار یه تعداد مرده متحرک نشستیم؛بابا!یه حرفی،یه احساس نمکی دس دادنی؛ اینگار نه اینگار.آقا!از دیوار حرف در میومد اما از این میتا نه؛تازه اگه هم یه بار اعلام موجودیت می کردن،این اعلام موجودیت به هر چی می خورد الا اعلام موجودیتی ما می دانیم و شما.برای همین علاوه بر اینکه کلا این مجتمع به PAT وMAT نچسبید بلکه یه طرح یه فوریتی تصویب کردن که در صورت ادامه این روند هر چه سریعتر این مجتمع را به همان میتها و جن های روستا تقدیم کرده وبه مجتمع خودشون برگردن؛حالا ببینیم تا چی پیش میاد.


جمعه 85/9/3 ساعت 4:0 عصر
<   <<   11   12   13      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دل من...
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
81793 :کل بازدیدها
12 :بازدید امروز
39 :بازدید دیروز
درباره خودم
حضور و غیاب
لوگوی خودم

لوگوی دوستان
لینک دوستان
ازدواج
ازدواج
طلسم شدگان
آواز ققنوس
خدایا مرا آن ده که آن به ...
معبود من..
اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست
آوای آشنا
اشتراک
 
فهرست موضوعی یادداشت ها
درس زندگی[32] .
آرشیو
آبان 1385
از بزرگان
آذر 1385
لطیفه
دی1385
بهمن1385
اسفند85
فروردین 86
عاشقانه ها
تابستان 1386
بهار 1386
طراح قالب