سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"پت و مت" هم تفکر می کنند!
نویسنده :  پت و مت

هدیه

زن: اگه واسه روز تولد من می خوای چیزی بخری، سعی کن، چیزی باشه که به پالتو

پوست من بیاد.

شوهر: باشه عزیزم ، واست یه بسته نفتالین می خرم!


سه شنبه 85/11/24 ساعت 8:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

خرج عروسی

مادر عروس رو به داماد می کند می گوید: پسرم، عروسی را در کدام هتل مجلل می گیری؟

و داماد هم می گوید: عروسی را نمی دانم ، اما با این ترتیب که شما دارید پیش می روید، مجلس

پاگشا را حتما در زندان خواهیم گرفت!


یکشنبه 85/11/22 ساعت 8:0 عصر
نویسنده :  پت و مت

زود خسته می شوم

در خیلی از موارد مردها به همسرانشان خرده می گیرند که: چرا آنقدر کارهایت را کند

انجام می دهی؟

شوهر : آخه زن، من از دست تو ذله شدم، چرا آنقدر آهسته کار می کنی؟ آخر یک کار

هست که تو زود انجام بدهی!

زن: البته که هست، من زود خسته می شوم.


چهارشنبه 85/11/18 ساعت 4:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
مردی در هوای سرد، اسبی را دید که از بینی اش بخار بیرون می آمد.
با خود گفت: فهمیدم، پس اسب بخار که می گویند همین است!

چهارشنبه 85/9/8 ساعت 5:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
از دیوانه ای پرسیدند: «چرا تو را به دیوانه خانه آورده اند؟»
دیوانه پاسخ داد: «من فکر می کردم همه مردم دنیا دیوانه هستند و همه مردم دنیا هم فکر می کردند من دیوانه ام. بالاخره اکثریت برنده شدند!»

سه شنبه 85/9/7 ساعت 5:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
فیلی در استخری شنا می کرد. مورچه ای سر رسید
و گفت: بیا بیرون کارت دارم.
فیل از استخر بیرون آمد. مورچه نگاهی به فیل انداخت و گفت: برو توی آب. فقط می خواستم ببینم اشتباهی مایوی من را نپوشیده باشی.

دوشنبه 85/9/6 ساعت 5:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
      ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.
شنبه 85/9/4 ساعت 1:0 عصر
نویسنده :  پت و مت
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"
جمعه 85/9/3 ساعت 10:20 عصر
نویسنده :  پت و مت

کندن بال مگس


ملا در اتاقش نشسته بود که مگسی مزاحم استراحتش می شود، مگس را می گیرد و یک بالش را می کند. مگس کمی می پرد دوباره مگس را می گیرد و بال دیگرش را هم می کند. او می گوید: بپر  ولی مگس نمی پرد. به خود می گوید: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنید گوش او کر می شود!


جمعه 85/9/3 ساعت 10:0 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دل من...
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
80025 :کل بازدیدها
1 :بازدید امروز
6 :بازدید دیروز
درباره خودم
حضور و غیاب
لوگوی خودم

لوگوی دوستان
لینک دوستان
ازدواج
ازدواج
طلسم شدگان
آواز ققنوس
خدایا مرا آن ده که آن به ...
معبود من..
اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست
آوای آشنا
اشتراک
 
فهرست موضوعی یادداشت ها
درس زندگی[32] .
آرشیو
آبان 1385
از بزرگان
آذر 1385
لطیفه
دی1385
بهمن1385
اسفند85
فروردین 86
عاشقانه ها
تابستان 1386
بهار 1386
طراح قالب